سخنان شیرین
بابابی نازم سلام به رخ ماهت
دخترم داری روز به روز بزرگتر می شی خیلی شیرین شدی همه حسرت این و دارن که بغلت کنن و بوست کنن وقتی می ریم بیرون فقط این و اون می خوان بغلت کنن و با هات حرف بزنن ، دیروز خالت ، ثنا امده بود خونمون ظهرمن خوابیده بودم مامانت می گفت داشتیم باهات حرف می زدیم و حرف زدن رو با خالت بهت یاد می دادیم اسم خالت که ثنا است هی تکرار می کردیم و تو هم جای ثنا کلمه ننا رو می گفتی،درضمن کلمه نه رو هم خوب تلفظ می کنی خیلی زودتر از سنت با کلمات اشنا شدی، اینم یه خاطره دیگه ای از شیرین کاریات بود که برات نوشتم . برا همیشه دوست داریم مهربونم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی