یه درد و دل پدرانه
دختر مهربون و خوشگلم سلام
امروز 2 اسفند 94 ساعت 7:35 صبح که تا این لحظه یک سال و 10 ماه و 10 رو سن داری . روز ها داره میگذره ، روز به روز داری بزرگتر میشی ، نازو مهربو ن و دست و دلباز شدی ،خیلی دقت کردم وقتی داری با بچه های دیگه بازی میکنی ، هر چی که داشته باشی سعی میکنی با اونا تقسیم کنی . به خودم و مادرت افتخار میکنم که انسانیت و کمک کردن و تقسیم کردن محبت رو تونستیم تا جایی که امکان داره برات یاد بدیم ،امید وارم همیشه انسان بودن رو با خودت در وجودت برا همیشه داشته باشی ، چون که انسانیت شرط اول زندگیست.یادت باشه ما تلاش میکنیم یک دکتر خوب تحویل جامعه بدیم و تو هم همیشه سعی خواهی کرد در خدمت فقرا و همه مردم کم درامد باشی. خدایی نکرده پول سرلوحه زندگیت نباشه و کمک کردن رو فراموش نکنی . اما این رو هم بدون پول چیز بدی نیست و همیشه پول دار بودن رو تو زندگیت حفظ کن و برای خودت زندگی با شکوهی بساز و از زندگیت به بهترین نحو استفاده کن هیچ وقت از خرج کردن نترس کمک کردن رو هرگز فراموش نکن ، همیشه به بچه های بی سرپرست سر بزن و هیچ وقت خدا رو فراموش نکن چون خدا تنها امیدی خواهد بود که در اوج نا امیدی در کنارت خواهد بود. من و مادرت سعی خواهیم کرد به بهترین نحو تربیتت کنیم . و این رو بدون تا وقتی که زنده ایم کنارت هستیم و دوست خواهیم داشت .