آنیاآنیا، تا این لحظه: 10 سال و 30 روز سن داره
عشق مامانی و باباییعشق مامانی و بابایی، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره
داداش علیداداش علی، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

آنیا دختر زیبای من

یه روز پر هیجان وشیرین

1394/1/30 9:33
نویسنده : بابایی
354 بازدید
اشتراک گذاری

بابایی سلام

 

27 فروردین 94  جشن دندونی دختر عموت آنیسا  بود .بعد از ظهر  قرار شد مامانت تورو بزار خونه مامان جون و منو خالت دو تایی بعد از ظهر ببریمت دنیای کودک ، که عکساش رو هم برات گذاشتم ، بعد از ظهر که خالت رو از کلاس زبان برداشتم سه تایی رفتیم دنیای کودک .مامانت هم رفته بود مهمونی ، ساعت 5  تا 6 کلی بازی و خنده کردی و بعد یکم خسته شدی شروع کردی به نق زدن و بد جوری هم گشنت شده بود ،تصمیم گرفتیم ببریمت خونه تا مامان جون برات شیر درست کنه تا بخوابی همین که رسیدیم خونه در و که زدیم کسی درو وا نکرد  موبایل مامان جون رو هم گرفتم باز گوشی رو برداشت نگو  مامان جون رفته پیاده روی و موبایلش رو هم نبرده  . با خالت تصمیم گرفتیم تو خیابون کمی بگردیم تا بخوابی . تو این مدت که میگشتیم  پدرمون رو در اوردی انقدر اذیتمون کردی که نگو خلاصه به مامانت زنگ زدیم گفتیم آنیا رو میاریم اونجا ،خیلی  داره اذیت می کنه ، نمی دونی تا خونه آنیسا اینا چطوری رفتیم بعد اینکه تحویل مامانت دادیم یه نفسی کشیدیم خالت خیلی خسته شده بود به همین خاطر رفتیم یه بستنی خوردیم و یه دور زدیم تا خستگیمون در شه بعد برگشتیم خونه اینم یه خا طره که با خالت رفته بودیم گردش ، اونم چه گردشی شد. "خیلی دوست دارم"

پسندها (4)

نظرات (0)