اولین روز زندگی با دختر عزیزم تو خونه خودمون
به نام خداوندی که مهربانی را با دخترم برایم یاد داد
دختر خوشگلم بیست و پنجم اردیبهشت 93 از خونه مادر بزرگت اومدیم خونه خودمون یکی از بهترین روزز های زندگی مون بود منو مادرت خیلی خوشحال بودیم که می خوایم سه نفره خودمون با هم زندگی کنیم یک روز خیلی خوبی یود همیشه طرفهای شب ساعت 11 شروع به گریه کردن می کردی وقتی گریه می کردی نمی دونستیم علت گریت چیه تحمل گریه کردنت رو نداشتیم زود قلبمون از جا داشت کنده می شود بعدش می گرفت بغلم می گردوندمت زود اروم می شدی بعضی وتها سوار ماشین می کرد یمت شهرو می گردوندیم همین که سوار می شدی زود خوابت می برد شبها هم می زاشتیمت رو پاهامون للایی می خوندیم واست تا بخوابی تا صبح هی منو مامانت بهت نگاه می کردیم تا لحافت رو کنار نزنی خدایی نکرده سرما نخوری خیلی خوشحالیم که پیشمون هستی دختر خوشگلم. دوست داریم منو مامانت.28\02\93 اردیبهشت ماه.